-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1391 22:31
کتفـــ گریهـ های بی بهانه ام بازوان حســـــــــ شاعرانهـ ام زخـــــم خوردهـ استـــــــ..... قیصر امین پور +ماهـ نما.ن: امروز اشعار زنده زیاد قیصر امین پور رو مطالعه می کردم..وقتی میخوندمشون حس خاصی داشتم .. دوست داشتم با موزیکی که داشتم گوش میدادم بخونم..دوست داشتم هی بنویسمو بنویسم... نوشته بود: نه گندم نه سیب.......
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 10:59
یهـ مــدت نیستم.
-
135
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 00:02
خوبم.. خیالت راحت،انتظار نداشته باش مثه همیشه عاقلانهـ تصمیم بگیرم!خیلی وقته خودمو یادم رفتهـ، خیلی وقته فقط لبــ خند میزنم به اوضاع!تنم بوی لالیکـــ میدهـ وقتی تنها یادی از تو موندهـ یا نه بهتره میگم می مونهـ!دارم دور میشمـــ و خبر نداری..!خیلی وقته عاقلانه هامو گذاشتم برای روز رفتنم...میخوام مرور کنم همه ساعاتی که...
-
یکــــــــ دقیقه لطفـــــــــــاً
شنبه 2 اردیبهشتماه سال 1391 23:37
بعضیا رو باید یهو از زندگیت حذف کنی ... اگه به مرور باشه زجرت میدن ... مثل کندن چسب زخم از رو پوست که یهو می کنیش و خلاص میشی...!! +ماهــ نما: copy
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 اردیبهشتماه سال 1391 22:22
هــنوز مومنــــ ــم ببیـــن تنــــ ـ ـ ـها گناهـ مــن .... تویی...!
-
134
شنبه 2 اردیبهشتماه سال 1391 21:46
لمس خواهم کرد بویت را وقتی برویـــــ ، وقتی میدانم نام عطرتت را ...
-
133
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1391 14:29
الهیـــــ آنجا که چشم ها نمیـــــ بیند تو میــــ بینی آنجا که گوش ها نمیــــ شنوند تو میــــ شونی الهیــــــــ میدانیــــــــ ما برندگان همیشهـ بازنده را ما بهشتیان همیشهـ جهنمی را
-
132
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1391 02:16
بازم پشت مونیتورت میشینی... ساعت دو نیمهـ شبه و خواب نداری... امروز هی مرور میکنیــــ...لباس نازی پوشیدی اونقدر بهت میاد که ا دیدن خودت سیر نمیشی...پنجرهـ اتاقتو تا ته باز کردیـــ هوای بارونیـــو خنکیهــ نه؟ و ترانهـ و صدای داریوش و رضا یزدانی داره دیوونت میکنهـــ.. شب جمعهـ و تنها تایپ کردن... بذا ضمایرم اینجوری...
-
131
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1391 01:54
کجای قصهــ خوابیدی ؟ که من تو گریهـ ـ بیدارم .. که هر شب حرم دستاتـو به آغوشــم بدهـــکارم...! تو با دلـ ـ تنگیـــایهـــ مــــن تو با این جادهــ هم دستی.. تظاهـرکـــــــــن ازم دوریـــــــ... تظاهـر میـــــ کنم هستی...!
-
130
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1391 10:50
دارد نزدیک میشود باز نگاهشـــ.. سکوت را گذاشته پشت در اتاقش... باز میخواهد مغزم را بگیرد لای نون ...باز باید تازهـ کنم خاطرات موریانهـ زده شده ام را ...باز هم. باز باید به خاطر بیاورم در آغوش گرفتهــ شدنش را... نگاهش را که سرد بود مثل همینـــ همه ها...اینبار قرار استــ تمام شود.. اینبار قرار است دیهــ ام را بگیرم.....
-
129
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1391 00:34
تو نمیــــ بینیــــــــ بودنم را...نمیدانیــــ ...کاشــــ تمام میشدم از این نبودنـــ... از این آغوش های پنهانیـــــ... از این حواسم بهت بودن های یواشکیـــــ... آنقدر مترسکــ ع ا ش ق پرندهــ شده بود که باور داشتــ اگر لو برود... نابود میشود...
-
128
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1391 00:32
ما جامــــاندگــــانــــ سفرهایـــــ رفتنیــــم... ما ع ا شـ ـ ق انهـ ترینــــــ لحظه هایـــــ ماندنیــم... ما اشک هایـــــ چکیده زهـ خــود شکفتـــنیم.... ما گــُــل بوسهـ هایـــــ زمــــــــان رسـیدنیـــــــم...
-
127
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 20:06
الهیـــــ به بی گناهی چشمان معصوم کودکانمان به بی انتها بودن خواستهـایمان به تنگــ بودن دلـــ ـهایمان به ندانستن فَردایمان ببخشمان...!
-
126
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 15:37
ما کاشفان کوچههای بن بستیم حرفهایــــ ـ خستهای داریم اینبار پیامبریــــــ بفرست که تنهــــــا گوش کند گروس عبدالملکیان +ماهــ نما. ن: همین...!
-
یکــــــــ دقیقه لطفـــــــــــاً
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 14:48
فیلم نوشت: خبرگزاری سینمای ایران فیلمنوشت یکی از جنجالیترین سکانسهای این فیلم را منتشر کرد: داخلی- شب - خانه پریسا ابراهیم (فرهاد اصلانی) روبروی پریسا (هانیه توسلی) پشت میز اوپن آشپزخانه نشسته است. و پریسا درون آشپزخانه با او حرف می زند. پریسا: من شنیدم شما حزب الهی ها میگید هرجا یه زن و مرد نامحرم تنها باشن احتمال...
-
125
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 14:33
سخت میشه با واقعیت ها کنار اومد.اون جاهایی که مهم هستند برای خوندن، معمولا محرمانهـ و سـِکرتند! همیشه تا بوده هیمن بودهـ برای داشتن بهترین ها... بهترین روزای و دقایق عمرتو باید از دست بدی تا بتونی بهترین هارو داشته باشیـــــ...! از وقتی یادم میاد همیشه حسرت حرف ها و موقعیت ها و جاهایی رو خوردم که راهشو داشتم ولی توجهی...
-
124
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 02:37
اینجا روی میز :کلید، موبایل،لیوان دلستر... همین! چقدر امشب میزم خلوتهـ!چقدر خستم،چقدر خوابم نمیاد ،چقدر سرم درد میکنهـ،چقدر خوشحالم که جلو ملت کم نیاوردم تومهمونی و به همه ثابت کردم .من حالم خوبهـ . من روی پای خودم ایستادم! محکم دست ها رو فشردم .
-
123
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 17:20
دستتو بذار رو ماشهـ ،راحت شلیک کن.بدون اونی که باید زنده میموند مـُردهـ پس جسم من ... "نیشخند بزن بهم بازم..." به چهرهــ مظلومم نگاهـ نکن.من پر حرارتمـــ ...حرارتی که دارهـ منو میسوزونهـ...نذار خودکشیـــ کنم... تو منو بکش... از دور ... + حالم خوب نیستـــ...
-
122
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 16:10
کاشـــ راه برگشتیــــ بود... بهـ خودم.
-
121
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 00:00
با تو بودنم حرفـــــ ندارد بیخودیـــــــــ دنبال واژهـ نـــگرد ...!
-
یکــــــــ دقیقه لطفـــــــــــاً
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 23:43
مو هایش را نوازش کن ... قبل از اینکه سفید شوند ... زن است دیگر... با همه زن بودنش ، دوست دارد نوازش مرد را ولی با هوش است ؛فرق ریا با صداقت خوب می فهمد.... +ماهـ نما.ن: Copy
-
120
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 23:21
وقتی که چشمات بدجوری میــ سوزهـ .اشک و گریهــ نداریم .. درسته؟ فراموش کن که زیباییـــ ،فراموش کن که میدونی هیچ وقت ممکنهـ خونه ای برای خود ِ خودت نداشته باشی ، که نباید و نباید به هیچ احدی وابستهـ بشی...دلت یه تیغ میخواد و یه دل نترس واسهـ خلاصی؟ ههــ نیشخند میزنم بهتـــ بس که مزخرفیــــــــــ... مزخرف!کاش جای اون...
-
119
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 08:18
دقـــتـــــ نکــــن به خیلی از افــــکار...دقت نکن چون گاهی ریشه میدوونه تو مغزت و رهات نمیکنهـ!چشم باز کن ببین کی دور بـَـرت هـ که نمیدونسی چقدر دوست داشتهـ و سکوت کردهـ!چقدر مثل تو خودشو کنترل کردهـ تا نیاد و بغلت نکنهـ ونبوستـــ!دقت نکن به اینکهـ کی کیو میخواستهـ و نرسیدهـ بهش!به تو چهـ به من چهـ !تو حال الانت...
-
118
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1391 22:32
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1391 22:26
حس آدمی رو دارم که دلش برف میخواد .... تو گرمای تنشـــ ...!
-
117
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1391 22:13
و چه راحت راهتو میــــــ کشی و میریـــــــ. چه آسون بازم غرورتو بغل میکنیـــــ. باورت بشهــ یا نشهـــ دارم سرطان تنهایی میگریم.. غده هایی ریشه میزنن تو قلبــــ آدم...و لــُود کردن خاطرات شیرین و فکــــر ترک کردنتــــ ... جون میگیرهــ..!حرفـــ هاییـــــ که از ته دل زده میشهــ ... چقدر لذت بخشهـــ که بدونی حستو فهمیدهـ...
-
116
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1391 15:52
بعضی اوقات بعضی پستا رو کهـــ میخونیـــــ دلت میگیرهــ از همهـــ ... از نگاهــ ای جامعهــ به خیلی از افراد!دلت میگیرهــ از اونهایی که مدعی هستند که میتونن تا سه لایهــ از افرادو بشناسن!اونهایی که میگن ما مردم شناسیم!و وقتی به نگاهشون نگاهـ میکنیــــ فقط منفیــــ و منفیــــ میبینی! همه از دید اونها بـــَدن!گاهیــــ...
-
115
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1391 15:10
مـــــن محکومم به دوست داشتن و نداشــتنت. به بودنم و نبودنت.محکومم به دیدن و ندیدنم. مـــــن جرمم سنگین است تو را داشتهــــ باشم. میدانیــــــ ...؟ نه؟؟
-
114
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 22:46
یهـــ دونشو هــــم به من بدهـــ ... بذار 10 سال زود تر بمیرمــــــ می ارزهـ...
-
113
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 22:20
خوب بعد 24 سال زندگی پاکــــ این اواخر کمتر به دندونام میرسیدم!نه اینکهــ خیلی نرسم نه قبلا! 3 بار در روز مسواک میزدم ولی این یک سال اخیر با درگیری بیشتری که پیدا کرده بود م خوب حوصلهــ خودمم نداشتم چهـ برسهـ به دندونام و به دو بار اونم با فاصله بعد خوردن غذا کاهش پیدا کردهـ بود (سرفهـــ سرفهــ ):دی ! خلاصهـ اینکه...