129

تو نمیــــ بینیــــــــ بودنم را...نمیدانیــــ ...کاشــــ تمام میشدم از این نبودنـــ... از این آغوش های پنهانیـــــ... از این حواسم بهت بودن های یواشکیـــــ...

آنقدر مترسکــ عاشق پرندهــ شده بود که باور داشتــ اگر لو برود... نابود میشود...



نظرات 5 + ارسال نظر
فـــ ـــانـ ــوس دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:59 ق.ظ http://faaanooos.blogfa.com

کاش همیشه تمام شود .. نبودنهای واقعی و بودنهای دروغین ...

فاطمه سه‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:05 ق.ظ http://ro0oz.blogsky.com

با فانوس موافقم

خسته کننده تر از نبود بودن دروغین

mohsen چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:44 ب.ظ http://wizen.blogsky.com

مگر می‌شود نیامده باز
به جانبِ آن همه بی‌نشانیِ دریا برگردی؟
پس تکلیف طاقت این همه علاقه چه می‌شود؟!
تو که تا ساعت این صحبتِ ناتمام
تمامم نمی‌کنی، ها!؟
باشد، گریه نمی‌کنم
گاهی اوقات هر کسی حتی
از احتمالِ شوقی شبیهِ همین حالای من هم به گریه می‌افتد.
چه عیبی دارد!
اصلا چه فرقی دارد
هنوز باد می‌آید،‌ باران می‌آید
هنوز هم می‌دانم هیچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد
حالا کم نیستند، اهلِ هوای علاقه و احتمال
که فرقِ میان فاصله را تا گفتگوی گریه می‌فهمند
فقط وقتشان اندک و حرفشان بسیار و
آسمان هم که بارانی‌ست ...!

(سید علی صالحی)

http://www.seyedalisalehi.com

MarjaN چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:53 ب.ظ http://marjanbiology.mihanblog.com/

خیلی قشنگ بود واقعا

شازده کوچولو پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 05:50 ب.ظ http://www.kosari.blogfa.com

بیچاره مترسک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد