کاش میــــــ شد تو را نــوشـت
با خطیــــــ از آفتاب
با جوهری از جنــــس ماهــ
کاش میــــــ شد تورا خــوانــــد
کاش میـــــ شد تو را فریــاد زد
زجــــر ندهـــ تنهایـیـــ ام را زندگیـــ ...!
تنهـــا بنویس از من
تنهـــا بدان از من
من آماده توام.
چهـ میــ خواهی از جان تنهاییـــــ ام؟
کاش تو آن بودی،
در این آغازِ بهار،
که رفتنات به آغازِ زمستان را،
بر زیرِ برفهاش،
پشته میکرد...
کاش....
وای از دست این تنهایی،
وای از دست این دل بهانه گیر
وای از دست این لحظه های نفسگیر ،
ای خدا بیا و دستهای سردم را بگیر خسته ام ،
باز هم دلم گرفته و دل شکسته ام …