13

  هیــــــــــــ   دوستت دارمــــــــــــــ هیــــــــــــــ دوستم داریــــــــــــــــ هیـــــــــــــــ با  توامـــــــــــــــــــ ...!

دارم چرند میگم

 مغزم پره از حرفایی که نمیدونم کجا  خالی کنم .پره از  حرفای دیگران. پره از حرفای دلم. ا افکارم. ا دور و برم. خدایا.من ازت یه زندگی ساده و آروم میخوام.که جمعه ها برم کوه.صبحها آروم صبحونه بخورم و وقتی میخوابم چشام خیس نباشه.خدایا من ازت یه یار میخوام.یار.نه بار.بال میخوام.نه خار.که با خندش بخندم و با گریش گریه کنم.که  به امید اون صبح بیدار بشم.راه برم .زندگی کنم.نفس بکشم.براش بمیرم.برام بمیره.نه فقط حرفشو بزنه.نه زیرآبی بره . با یکی دیگه خوش باشه.

آخ خدااااااا دلم  یه  بلندی میخواد که برم   عرررررر بزنم و جیغ بکشم.کم دارمش.کم.خودمو یادم رفته.خودمو دور برمو.کجاییییییی پ؟؟ خدا  ؟ هاند؟؟؟ کجایی؟؟؟


سکوت میکنم در انتهای فریاد های درونم و  عاشق اینم که  بی هدف  قدم بزنم  و در هوای سرد  زمستان بخار گرم دهانم بفهماند به مـــــن که زنده ام. که وقتی تنها صدای قدم های خودم ساز میزند  بگریم....اشک بریزم ...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد