132

بازم پشت مونیتورت میشینی... ساعت دو نیمهـ شبه و خواب نداری... امروز هی مرور میکنیــــ...لباس نازی  پوشیدی اونقدر بهت میاد که ا دیدن خودت سیر نمیشی...پنجرهـ اتاقتو تا ته باز کردیـــ هوای بارونیـــو خنکیهــ نه؟ و ترانهـ و صدای داریوش و رضا یزدانی داره دیوونت میکنهـــ.. شب جمعهـ و تنها تایپ کردن...

بذا  ضمایرم اینجوری نباشهـ بذا  خودم حرف بزنم.... نه؟

"

دلم پاستیل خرسی میخواد ،دلم میخواد برم  موزیک دانلود کنم و  خوش باشم و واسهـ خودم وب گردی کنم!دلم میخواد درسی رو که با استاد لشکری دارم و خوب  بخونم... دلم میخواد فراموش کنم دارهـ چی  میشهـ یا  چیــ شدهــ!!دلم ...هلو میخواد ...که مثهـ قهطی زدهـ ها بخورم...دلم میخواد همه نوشته هایی که چرکنویس کردم  پاک کنم...خوابم میاد ...بد جوری نیاز به اکسیژن خالص دارمــ حس آدمی رو  دارم  که دارهـ خفهـ میشهــ.. کلی کار رو سر ریخته... از همه مهم تر درسای عقب افتادمهـ!

حس آدمی رو دارم که میدونهـ داره بزرگ میشهـ و نمیخواد... داره همه چی تغییر میکنهــ... دارهـ جوونی میکنهــ...

بریم کوهـ؟ بریم بساط آتیشو  جوجه  رو  را بندازیم؟بریم مسابقه بذاریم ببینیم کی زود تر میرسهـ رو قلهـ؟ بیا داد بکشیم ببینم صدای کی زود تر میرسهـ به خدا...؟پایهـ خندیدن  با صدای  بلندم تو  طبیعتــ... پایهــ حل کردن مسائل فیزیکم  وقتیـــ نشستیم چاییـــ میخوریم...اونم با طعم چوبـــ سوختهــ...پایتم ...پایهــ بحث کردن سر  اینکه مرغ بوده  اول یا  تخم مرغ!!اهوم...

!کاش وجــــــود داشتیــــ .."وجود"