خوابــــــ خوبیست :
حـــیف کهـــ شـــروع نمی شود با تو بودنــــــم ...!
گاهی من هم شاکی میشدم ولی بعد فهمیدمشاید اگر به هم میرسیدیم خیلی اوضاع بدی در انتظارم بودو ایمان آوردم که اگر شروع نشد حتما به صلاحم بوده
باران رحمت لایزال الهیست ...
کجایند آن چشمها که نظاره کنند مرگ تدریجی بی کسی ام را؟ کجایند آن چشمها که نظاره کنند جهنم سرد شعله کشیده تحملم را؟ یادم آمد که به تو گفتم : چه کنیم؟ و تو گفتی :می خواهمت یا نه اینطور گفتی گفتی: پیمان می بندم با پیمان که تا زمان پیمان ، پیمانم را نشکنم گفتم چطور؟ گفتی : ارزشش را دارد عزیز دل ؛ و من گول حرفهای چون عسل شیرینت را خوردم...
گاهی من هم شاکی میشدم
ولی بعد فهمیدم
شاید اگر به هم میرسیدیم خیلی اوضاع بدی در انتظارم بود
و ایمان آوردم که اگر شروع نشد
حتما به صلاحم بوده
باران رحمت لایزال الهیست ...
کجایند آن چشمها که نظاره کنند
مرگ تدریجی بی کسی ام را؟
کجایند آن چشمها که نظاره کنند
جهنم سرد شعله کشیده تحملم را؟
یادم آمد که به تو گفتم : چه کنیم؟
و تو گفتی :می خواهمت
یا نه اینطور گفتی
گفتی: پیمان می بندم با پیمان که تا زمان پیمان ،
پیمانم را نشکنم گفتم چطور؟
گفتی : ارزشش را دارد عزیز دل ؛
و من گول حرفهای چون عسل شیرینت را خوردم...